جمعه
شعر کوتاه
رضا کاظمی
-
-
1-
تو آمده ای
از راه رسیده ای
رسیده ای آن قدر شیرین
که انگار
از لب خنده ی ماه آویخته ای وُ
شیرآبه های عسل.

دیگر باید بچینمت!
-
-
2-

رؤیاهام را
نمی فروشم
حتا
به بهای داشتنِ تو !
-
-
3-
تو آفتابِ لبِ بام بودی
تا به شعر من در آمدی
.......................پریدی !
-
-
4-
همه چیز رو به راه است.
باران
روی شیروانی ضرب گرفته
ماه
سرِ جای خودش
.......................قرار
من هم که
پشت پرده ی کاج ها
ایستاده ام به انتظار.

حالا دیگر باید بیایی ،
.......................نه ؟!
-
-
5-
پرنده
از روزنِ نور گذشت
آزادی اش را پَرکشید.

تمامِ حجمِ قفس ،
...................ماند برای من !
-
-
6-
رفته ای
و من هر روز
به موریانه هایی فکر می کنم
که آهسته و آرام
گوشه های خیالم را می جَوَند.

تا بی«خیال» نشده ام
...................... برگرد !
-
-
7-
یک امشب
در مسیرِ باد بایست
عاشقانه هام را
..................سِپُرده ام بیاورد.
-
-
8-
روزهایی هست
دلت پرنده می خواهد
نرم بر شانه ات بنشیند
......................آرام بخوابد.
تو روز را بخواه
پرنده می آید به حَتم
می نشیند بر شانه ات نرم ،
......................... می خوابد آرام.
تو فقط
روز را بخواه !
-
-
9-
زیرِ این همه ابر ،
این همه باران ،
این همه خیس ،
...........خیس می شوم آخر
وقتی باز نمی شود
چتری که جا گذاشته ای برایم !
-
-
10-
این روزها که خورشید هم
یخ بسته است
.................از سرمای شهر
ترس از گرما چرا
................آدمکِ برفی ؟!
-
-
11-
امروز
شعری برایت گفتم
می دهم پرنده ها بیاورند
تو هم تِکِّه ای از آسمان
........................برایم بفرست
تا از پنجره ام بیاویزم.
شب ها
اتاقم ماه ندارد !
-
-
12-
کسی نیست.
با خیالِ خود
قدم زده ام تا این جا !
-
-
13-
تو دیگر نمی توانی برگردی
دیگر نمی توانی به رویَم بخندی
زیر باران با من بدوی
و اگر عینکت افتاد
بگویی : خیالی نیست !

زمین
بیش از آن که فکر کنی
چرخیده است !
-
-
14-
وقتی تو نیستی
زندگی تعطیل می شود.
کاش می شد زودتر بیایی
روزهای تعطیل
واقعاً غم انگیزاَند !
-
-
15-
این بار که آمدی
خودت را در چشم هایم بریز
شاید دیگر ندیدمت !
قراری هم اگر بود
...................پای گهواره ی شعرهام.
-
-
16-
به سقف اتاقت
مهتابی نقره ای آویخته ام
تا اگر آمدی
پایت به گلدان نگیرد
از خواب بپرم
ببینم خواب دیده ام !
-
-
17-
امروز تولد تو است، اما
این شمع ها را کسی نیست...
این بادکنک ها، ریسه ها ،
این کلاه های قیفی را کسی نیست...
نه، کسی نیست.
تنها منم، با خیالِ تو.
*
بایست کنار پنجره ،
به من نگاه کن ،
بگو: س س س سیب.
تیلیک!
-
-
18-
هنوز بوی عاشقی می دهم.
بوی کاج ،
عطرِ یاس ؛
ابرها هنوز
از رؤیاهام می گذرند
پرنده ، تو ، بادبادک ،
.....................من می شوند
بعد
تِکِّه تِکِّه ، پراکنده ، می روند.

هنوز بوی عاشقی می دهم
اما، دیگر هیچ کجا
کسی منتظرم نیست !
-
-
19-
رؤیا
مثل آوازی مُرده
دیگر به کارِ بَرهم زدنِ سکوت هم نمی آید
وقتی قرار نیست بیایی !
20-
تمامِ سرنوشتم
یک درخت وُ
چند لَکِّه ابر بود
در فنجانی واژگونه
......................از قهوه ی چشم هات.

هرگز ننوشیدمت !

-
-
-
2 Comments:
سلام
در مورد هر کدام از این شعرها می شود سطرهای زیادی نوشت.هر کدام تصویرها یی زیبا ومنحصر به خودشان را دارند و دنیایی از طرح های زنده را جلوی چشممان به حرکت در می آورند.
ممنون از شما شاعر گرامی که با خواندنشان دمی از قیل و قال تب دار این روزها فارغ شدم.
موفق باشید و نویسا

Anonymous ناشناس said...
دنیایتان را بزرگ تر ببینید چیزهای خارق العاده ای وجود دارند که بی نظیر و بکر هستند . در بند فقط این گونه نوشته نباشید .. نمی دانم .. اما تصورم از این شعرها .. انگار کنار پنجره ای نشسته اید و دائما چیزی را تکرار می کنید .. گویی فقط کلمات جای خود را تغییر می دهند .. پنجره را باز کنید .. نگاهتان را عمیق تر کنید .. از تکرار و یکسان گویی حارج شوید .. سنت شکنی کنید .. نقطه حط ها را به وجود می اورند .. از دری بروید که دیگران نرفته اند .. یادتان باشد .. تکرار خستگی و نهایتا رکود می آورد

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!