شنبه
-
عکس و انقلاب
خشایار الیاسی
1
کاوه گلستان در بخشی از گفت و گویش با محسن مصفحی که در کتابی تحت عنوان " کاوه گلستان ، عکس ها و یک گفت و گو " گرداوری شده می گوید : " نقش عکس در اشاعه ی انقلاب[57] و ایجاد احساسات مهمترین بود ، نه تلویزیون این کار را می کرد نه روزنامه ها این کار را می کردند ، هیچ کس این کار را نمی کرد ... "*

2
همه ی اتفاقات و اعتراضات از عصر شنبه بیست و سوم خرداد هشتاد و هشت شروع شد . مردمی که برای اعتراض به خیابان ها ریختند و نمی دانستند که صدای اعتراضشان به کجا ها که نمی رسد . آن ها بدون هیچ امیدی اعتراضشان را نشان می دادند و با تلفن ها و دوربین های کوچکشان از نمایش اعتراضشان تصویر بر می داشتند . شاید نمی دانستند این تصاویر روزی سند حمایت شماری از مردم دنیا از آن ها خواهد شد . هر عکسی به اندازه ی یک خبر داغ منتشر می شد و روز به روز بر تعداد این خبرنگاران خود انگیخته اضافه می شد . هر کسی به اندازه ی حجم حافظه ی ابزارش از آن روزها تصویر می گرفت و برای دوست و آشنا مخابره می کرد . آن ها که تاثیر تصاویرشان را در گوشه و کنار حس کردند ، اعتراض و ثبت آن را پایاپای و موازی پیش بردند .

معجزه ی تصویر را ملت ما در سال پنجاه و هفت نیز به خوبی شناخته بود . آن جایی که عکس، انقلاب ما را به جهانیان مخابره کرد . از عکاسان حرفه ای گرفته تا مردم کوچه و بازار ، همه سعی کردند نقشی در این خبر رسانی داشته باشند . سال ها بعد از انقلاب گویی تاریخ عزم در پی تکرار شدنش داشت . دوربین و تلفن به اندازه ی اجتماعات و شعار ها و اسلحه و گاز اشک آور مهم و خطرناک شده بود. معترضین برد خود را در دیده شدن و ثبت شدن می دیدند. آن ها اعتراض می کردند که دیده شوند . حال از هر سویی. دیده شدنی که نقطه ی اوج آن مرگ ندا بود . بی شک کسی که آن لحظه را ثبت کرد از تاثیر بی نظیر آن بی اطلاع بود . تصویر بی نهایت تکان دهنده است . زندگی و مرگ یک انسان در نمایشی ، نشان داده می شود و هر بار که آن را می بینیم از بهتمان کاسته نمی شود . آن چشمان باز . من را یاد عکسی از ادی آدامز می اندازد، آن جا که "کلنل لوان" گلوله را در سر یک ویتنامی خالی می کند . عکس درست در لحظه ی برخورد گلوله به سر ویتنامی گرفته شده .

اما تفاوت آن مرگ ، چشمان آن دو است ، چشمان باز ندا دنیایی در قرن بیست و یکم را نشان می دهد که دیگر نمی تواند بر این حوادث تلخ- به مدد همین تصاویر- چشم بر هم بگذارد. این تصاویر خواهند ماند . پایا تر از هر نسل و حکومتی . تا آیندگان تصویر چشمان باز ندا را در لحظه ی مرگ بنگرند و این روزها را قضاوت کنند .

3
رولان بارت در ابتدای کتاب اتاق روشن ( ترجمه ی نیلوفر معترف ) می نویسد :" روزی خیلی پیش از این ، اتفاقا عکسی را دیدم از ژروم کوچکترین برادر ناپلئون که در 1852 گرفته شده بود . با حیرتی که هنوز قادر به کاستنش نیستم دریافتم : من چشمانی را می نگرم که امپراتور را نگریسته است."*

*کاوه گلستان ، دو گفت و گو / به کوشش لیلی گلستان ؛ مصاحبه کننده محسن مصفحی .- تهران 1383 . صفحه ی 35
*اتاق روشن : اندیشه هایی درباره عکاسی / رولان بارت ؛ ترجمه ی نیلوفر معترف – تهران 1380 . صفحه ی 1
* عکس از ادی آدامزدر سال 1968 گرفته شده


خشایار
-
-
-
0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!