اِوا رونه فلت( Eva Runefelt)
برگردان رباب محب
1: روزهایِ خاکسترگی
پایان.....محاصره میکند
درهم میشکند و حذف میکند
باقی ست
سفیدِ برف
توئی
این
آدم
دلیلی نمیبینم بلند حرف بزنم
تا دیگران بشنوند
من ساکنِ مادهای هستم که آهسته پیرمیشود
قدِ بالایِ آفتابگردنها
ودستمالهایِ گلدارِ انگلیسی
گذشتند از کنارِ نرمههایِ گوش با تیغهایِ طلائی، گونههای پودرزده، موهایِ سیاه، دستهایش
رهایشان نمیکنم
- فسیلی را نه اما آلادُبی،
عصبیتِ غریبشان
و آن هشت سالِ اول، جغجغکردنها
در سرم
روزهایِ خاکستری
من از درونِ
تو تو
درمن
2: خانه
در اکنونِ پراکنده، آنچه
از مردگان گفتیم
این خانهایِ که دنبالم میکند
و میخواهد به جهانِ درونِ او باز گردد
در اسکلتِ کشتیِ وایگینگها گذاشته شده
واگذارشده به نور و درختِ سماقِ کوهی، خرگوشهایِ صحرائی و این برفِ پیر
روزی می خواستیم
حروفِ صامت و باصدایِ فربه
را با پوستِ پشمی حیوانات
بیاموزیم
یک واژه گفت
Doma
اولین گونه بود
آدم خود را از بالا به پائین رها میکند
دست دورِ پا
در خطرناکترین لحظه
در لحظههایِ جوانی
که نامش غروب
وقتی دوباره نور پائین میکشد
در اب
و تاجِ درختان خاموش میشوند
اسکلت، کتفها
به پهلو منتظر میمانند
3: تنها مردهگان
تنها مردهگان به چشمهایم نگاه میکنند
از پاروزدنهایِ نهاینجائییِشان
من اوقاتم را در مکانهایِ نازک بهسربردم
آنجا که گذرگاهِ بیرغبتی برمن گشوده میشد
هلو، پرتغال
بر رویِ زانویِ سفید
مردهگان بسیار دورند
پوستِ بچهگانهی بیرنگشان
شکیباست، پیش از آنکه من بگویم بله
نمیخشکد
از میانِ وقت میلغزند
مثلِ انگشتِ من که میسُرد
درونِ یک چینِ یقه
گذشتهها هرگز اینجائی نیستند
پیشترها من هرچیزی بودم
دختر پسرشریرتوکا
برایِ هر چیزی
آغوشم را آسان گشودم
من مینویسم
تا چیزی برایِ یافتن داشته باشم
4: سنگِ بلژیکی
الف: کوه
مثلِ سگهایِ نحیفِ بیگوشت
کودکان در سایهیِ کوهها میروند با کیسههایِ نمدارِ غذا فشرده بر شکم
درختان به بالا صعود میکنند و گرما را میشکافند
باران روستایِ بلژیکی را آب میکند
و در شیارهایِ خیره، خیابانها، گذرگاهها، اندامها فرومیبرد
همه چیز را خلاصه میکند در گلولهیِ تاریکی
خانههای گل گلیِ تیره
همیشه کوهها همه جا بالا پیرامون
ب: غار
اویِ هزارساله، گرمایِ
یک گردن و شکافهایِ آدرِنالین
استالاگمیتها و استاکتیکها، آهک
قلابدوزیها
فرفریهایِ ستاره ماهیشکل، خرچنگدریائیگونه
ستونها
به هم نزدیک میشوند
لحیمی آهسته
اشعار بالا از دفتر «در اکنونِ پراکنده» آخرین اثر خانم اوا رونه فلت برگزیده شده است.
اِوا رونه فلت شاعر و نویسندهیِ سوئد متولد1953میلادی، پیش از شروع به کارِ نویسندگی در خانهیِ سالمندان مشغول به کاربود. در سال 1975 با انتشاررُمانِ «چاله» پایِ به عالم نویسندگی گذاشت و با سرودنِ شعر کارنویسندگی را ادامه داد و به زودی به عنوانِ یکی از شاعرانِ مطرحِ نسل خود شناخته شد.
رونه فلت از سال 1982 بهطور حرفهای به نویسندگی روی آورد و تاکنون موفق به دریافت جوایز متعددی شده است.
علاوه بر شعر و رمان دو مجموعه داستان «زمانِ متوقف شده» (1994) و «سیزده قدم» (1998) و چند فیلمنامه تا کنون از رونه فلت به چاپ رسیده است. آخرین دفتر شعر او با عنوانِ «در اکنونِ پراکنده» در سال 2007 توسطِ نشر بونییِرش منتشر شد. اشعار این دفتر میانِ زمانها و مکانهایِ گوناگونی پراکندهاند. شاعر با هوراتیوس، ونگوگ، استریندبرگ و آلحمراء دورانِ قرون وسطی و با اکنونی که دیگر وجود ندارد، در گفتوگوست؛ "همهیِ حلزونیها در من/همه بیشتر در هیچ." رونه فلت خودش را درقالبِ ماده و حیوانات میپیچد و میگذارد یادها و خاطرههایشان از درونِ او عبور کنند و در او سُکنا گزینند. » اکنون« پراکنده شده است، اما حضوراز هر لحظهیِ دیگری ملموستر است؛ و اینگونه است شعرِ اوا رونه فلت. به نظر میرسد که در این دفتر شعر واژه سازیِ یکی از اهدافِ خانم رونه فلت باشد. وی از اسامیِ بطورِ مثال از اسامیِ حیوانات صفت میسازد بطورِ مثال: Manetمانت یعنی ستارهماهی یا ستارهیِ دریائی صفتِ manetisk یعنی شبیه ستاره دریائی/ماهی بودن. یکی دیگر از وجوهِ مشخصهیِ زبانِ شعرِ رونه فلت استفاده از ترکیبهایِ نامأنوس و یا نامتداول است؛ یک مثال: mörkblommig: mörk به معنی تیره و blommig یعنی گلدار.
به ظاهر زبانِ سوئدی – علیرغمِ نامتداول بودنِ چنین ترکیباتی- دستِ شاعر را برایِ اینگونه ترکیبسازیها باز میگذارد.
در سال 2003 اندرش اولسون به بهانهیِ اهدایِ جایزهیِ اِکهلُف در بارهیِ شعر اوا رونه فلت میگوید: " در اخرین دفتر شعر اِوا رونه فلت «حیوان» ما با یک پرسش روبه رو هستیم: کجا روح شهوانی است اما بیوزن؟ پرسشی که شعری زیبا است و ما را به یادِ فیلمساز و شاعرِ ایتالیائی پییر پائلوپاسُلینی میاندازد. کجا روح شهوانی است اما بیوزن؟ یک پرسشِ شاعرانه است و شاعرانی که این سؤال را مطرح میکنند بیش از هر کسی آرزومند و مشتاقند. این پرسش نمایانگرِ تلاشِ دیرینهیِ انسان است برایِ یکی کردنِ نفس و ماده، روح و جسم، شهوانیت و رهائی. گونار اکهلوف میگوید: رازِ روح و جسم را محترم بشماریم . و محترم شمردنِ این راز
وظیفهیِ شعر است."
-
چند توضیح:
آلادُبی aladåbisk یک نوع غذایِ سرد است با گوشت یا تکهیِ ماهی در ژله.
Doma به زبانِ روسی یعنی خانه.
Stalagmiter استالاگمیتها: روسوبِ بیکربنات کلسیم در کف غارها تشکیل میشود.
Stalaktiker استالاکتیک: یا چکنده یا سنگهایِ آویزان که در غارها بهصورتِ قلدیل آویزان است.
-
اسامی به لاتین:Eva Runefelt Anders Olsson- Ekelöf- Adrenalin-
اسامی آثار اوا رونه فلت به زبان سوئدی:svackan 1975 (roman)
En kommande tid av livet 1975
Åldriga och barnsliga trakter 1978
Augusti 1981 (lyrik)
Längs ett oavslutat ögonblick 1986 (lyrik)
Potatisdrömmar 1993 (tillsammans med
Gunilla Bandolin)
Hejdad tid 1994
Mjuka mörkret 1997 (lyrik)
De tretton stegen 1998
I djuret 2001
Bokens ansikte 2002
I ett förskingrat nu 2007
-
ترجمهیِ اشعار بالا با مشورت و اجازهی رسمی از شاعر؛ خانم اوا رونه فلت صورت گرفته است.
-
-
-
-
-