چهارشنبه
مقدمه‌‌ای برای ویژه‌نامه‌ی نوری الجراح
حمزه کوتی


شعرهای نوری الجراح را نمی توان جدا از هم خواند . بدین معنی که هر عنصر وماده ای از آن نیازمند آن است که ما کل ّ کتاب ومجموعه را بخوانیم . منظور من این است که هر کتاب شعری که او تاکنون منتشر کرده هر کدام از ماده های شعری به هم پیوسته تشکیل شده اند . گویی هر شعری از دل شعر مسبوق درآمده . اما این همیشه اتفاق نمی افتد و او ، دست خواننده را باز می گذارد که بی تسلسل بخواند و برگزیند . علی الخصوص کارهایی مثل " هم نوازی صدا" ، " باغ ایرانی" ، "جام سیاه" ، " برشدن آوریل" که شعرهای کوتاه ومستقل در ساختار زیادی دارند . اما کارهایی چون " کودکی مرگ " ، " قصیده وقصیده در آینه " (که دوبخش مستقل از هم اند) ، " باغ های هملت " سلسله وارند و می باید از آغاز تا پایان ، با کتاب همراه بود . آن چه ارائه می شود چیزی اندک از سه مجموعه شعر نوری الجراح یعنی : جام سیاه ( 1991-1992) و هم نوازی صدا (1981-1988) و یک بخش از قصیده وقصیده در آینه ( 1989-1993) است .
شعر " قصیده " که در دفتر حاضر آمده ، نیایش عصر است . عصری سخت پیچیده چون عَشَقه ای که بر تنه ی درخت جان در چرخش است . متنی است جدا از متون نیایش کلاسیک ویا شاید مشتق از آن ها ولی با رؤیتی دیگر . سخنی است نه با خدا بلکه با خویشتنی که جوهری خداگونه دارد . در اینجا سه آینه وجود دارد : یکی آینه متن ، و دودیگر آینه خدا ، وسه دیگر آینه ای است که خدا و شاعر با هم یک چهره می شوند . با هم تلاقی می کنند و در هم ادغام می گردند . به گونه ای که در اواخر متن می بینیم که شاعر آینه اش را متوجه زن محبوب خود می کند که جلوه ای دارد اهورایی . این خدا انگاری اشیاء ویا بهتر است بگوییم یکی شدن خدا با شيء ، در دیگر کارهای شاعر هست . در باغ های هملت می گوید : خدا و اسب را می بینم که در علف زار خفته اند .
شعر " گاهانی به صدایی تک " که از مجموعه ی " هم نوازی صدا " آمده با این شعر ها یکی است . چهره ی مادرانه ، چهره ای هور وش دارد ، و سرچشمه ی این فریاد همان ادبیات قومی است و مادر این جا زمین نیست البته . چون الجراح شاعر نماد نیست . برای او ، مثل پابلو نرودا ، خدا خداست و اسب اسب و مادر مادر . اهمیت کارش در نمادپردازی ها نیست . بلکه در روایتی است که از جهان زیرین روح می دهد . جهان ِ تا به اعماق سقوط کرده . من در جایی هم گفته ام که شعر نوری الجراح پیرامون جهانی ماورایی نیست . بلکه پیرامون جهانی فرودین است . درآن جایی که درون ، گرفتار خود است . گرفتار گردش خون خود و اعصابش .
به نظر من شعر نوری الجراح از نام او سرچشمه می گیرد یعنی از زخم و نور . بازی با الفاظ نیست این گفتار . بلکه واقعیتی است که مخاطب آن را به زودی درخواهد یافت . شاعر درهمان حال که تفسیر می کند زخم ونور را ، به انتقاد از آن می پردازد . با نقد این نام است که وی تلاش می کند تا از آن جدا شود . تا آن را منتفی کند . این تقلا کردن برای حذف نام در کلیت شعرش وجود دارد . در نتیجه شعر به انتقاد از بافت آفرینش تبدیل می شود .همان آفرینشی که برما تحمیل شده وسخت بر جان سنگینی می کند .

درگفت گو با شاعر ، مصاحبه گر نقش یک اشارت گر را ایفا می کند و شاعر مانند کسی که در راهی طولانی می پوید ، با خود حرف می زند . خود را می سپارد به آن خیال گریزانی که هیچ کس را سر راه خودش نمی یابد . واصالت این جاست . شاعران حقیقی زندگی خود را به شعر تبدیل می کنند و رعبی و وحشتی که او در این گفت وگو بدان اشاره می کند و اشغال رؤیت خواننده که من برایش گفتم ریشه در همین اصالت شاعری دارد .
نوری الجراح در میان شعرای سوریه به طور اخص ، ودر میان شاعران عرب به طور عام صدای پراهمیت ودرخشانی است . اگر چه او متعلق به فرهنگ بشری است وبرای وی موطن اصل همان جهان است . اما اگر بخواهیم تنها به جایگاه او بین شاعران سوریه همعصرش نگاه بکنیم ، می بینیم که او صدایی متفاوت دارد . یعنی با آنچه در شعر حسان عطوان ، جمال العلوش ، محمد ولید المصری ، فیصل خلیل ، محمد ابراهیم عیاش و دیگران وجود دارد ؛ متفاوت است . و این شاعران البته از اعلام امروز شعر سوریه اند . تفاوت وی با آنان در این است که می کوشد بی نیاز از تاریخ ، خود لحظه ی تاریخی اش را بسازد . لحظه ی شعرش را و زمان مندی اش را . این بی نیازی وبی ریشگی ، خود ریشه مند است وتلاش می کند تا تک برود و از خود آب و نیرو بگیرد .
نوری الجراح در سال 1956 در دمشق زاده شد . در دهه ی هشتاد میلادی در تأسیس بسیاری از مجلات ادبی از جمله « فکر بیروت » ، « الناقد» ، « الکاتبة » در لندن و بیروت شرکت داشت . فعالیت های فرهنگی بسیاری در کشورهای جهان عرب از شرق آن تا غربش داشته . در تشویق و تأسیس انجمن های ادبی در این کشورها سهم به سزایی داشته است . با هم یاری و همکاری او بود که بسیاری از شاعران جوان ، کتاب چاپ کردند . در دهه هشتاد « مرکز تحقیقات فرهنگی » را در امارات راه اندازی کرد و هم اکنون وی مدیر ومؤسس آن است ، و از کارهای این مرکز چاپ سفرنامه های کلاسیکی است که به زبان عربی نوشته شده اند .
پسربچه ( کودک ) 1982 ، هم نوازی صدا 1990 ، کودکی مرگ 1992 ، جام سیاه 1993 ، قصیده وقصیده در آینه 1993 ، برشدن آوریل 1995 ، راه دمشق 19997 ، باغ های هملت 1999 ، باغ ایرانی 2001 ، نامه های اودیسه ( برگزیده شعر ) 2004 ، کتاب بالش ( پانزده داستان برای کودکان ) 2008 ، ـــ که این کتاب جایزه ی بهترین کتاب سال را دریافت کرد ـــ از جمله کارهایی است که در زمینه شعرتاکنون از او منتشر شده است . او اکنون در لندن زندگی می کند .

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!