جمعه
بوم رنگ
ليلا كردبچه

مي­ترسيدم عاشقت شده باشم
مثل زمين
كه مي­ترسيد زير بركه­ي كوچكي غرق شود
و آسمان
كه مي­دانست يك شب پرنده­اي
تمام بادهايش را به مسير ديگري مي­برد
مي­ترسيدم
و عشق در تمام خواب­هايم مي­غلتيد
مي­ترسيدم
و ملحفه­ها حالت تهوّع داشتند


گاهي براي ترسيدن دير مي­شود
نگاه مي­كني
و امضاي خودت را پاي آغوش خودت مي­شناسي
و براي هميشه در فنجان خودت ته­نشين مي­شوي

نسبتت را
با تمام پنجره­هاي باز انكار كن
و مطمئن باش از هر زاويه­اي پرت شوي
مثل بوم­رنگ دوباره به آغوش خودت برمي­گردي

خودت را به خواب بزن
پيش از آنكه ناچار شوي براي خودت قصه­هاي تازه ببافي
از اتفاق­هايي كه هربار مي­افتند
بايد بشكني


0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!