- Margarete (1981) by Anselm Kiefer
- از شاهکارهای بزرگ نقاشی
مارگرت (1981)
اثر آنسلم کایفر Anselm Kiefer
نویسنده :سوهونارد
مترجم: سهراب معینی
برگرفته از روزنامه ایندپندنت لندن
" پل سلان " شاعر رومانیایی، تنها عضو خانواده اش بود که از زندان نازی ها دوران هولوکاست نجات یافت، اما در سال 1970 پس از عمری کار هنری و سرایندگیی شعرهایی چون «بیهودگی مرگ»، دست به خودکشی زد. در این شعر، او از ساکنین اردوگاه مرگی سخن می گوید که شیر سیاه می نوشند و به کندن قبر در آسمان مشغول اند. دو شخصیت در مقابل هم قرار می گیرند و به عنوان نماد مرکزی شعرعمل می کنند: " مارگرت " با آبشار موهای طلائیی نژاد آرایایی اش و " شولامیت " زنی یهودی که موهای سیاهش از سوختگی به خاکستری می زند و از نژاد سامی است .
شعر سلان، یکی از اشتغالات ذهنی «آنسلم کایفر» نقاش آلمانی بود که در کارهای او مارگرت و شولامیت، به صورت شخصیت هایی نمادین در آمد ند و پردهی مارگرت (1981) آخرین آنهاست.
در کارهای کایفر، هنر و تاریخ ، رابطه ای پیچیده و اندوهبار دارند. او در سالهای هشتاد به ترسیم سرزمین هایی پرداخت که رویدادهای تاریخی می توانست در آنها اتفاق بیفتد. یک منظره نمونه وار به تدریج در کارهای او مسلط شد که در آن زمین به صورت سوخته یا سیاه شده در آمده و خط افق به صورتی است که هرگونه راه فرار را می بندد. هم چنان که سری کارهای دهه هشتاد مارگرت و شولامیت کایفر خلق میشدند، او نیز همچون سلان مجموعهای از استعارات بصری را برای ترسیم شخصیت این دو زن به کار گرفت. موهای سیاه شولامیت همیشه کشیده می شود، اما موهای مارگرت به صورت نی هایی نقاشی می شود که در بطن اثر قرار دارد. کایفر با نشان دادن این دو شخصیت که انگار تصویر آینه وار یکدیگرند می خواهد بگوید که سرنوشت و فرهنگ این دو زن به طور جدایی ناپذیری به هم گره خورده است. نی هایی که به رنگ شولامیت اضافه شده. به گیسوی طلایی مارگرت اشاره دارد، در حالی که خطوط سیاه یا قسمت های در هم پیچیده رنگ سیاه در مارگرت، حضور ساکت و محو شولامیت است. به نظر کایفر، آلمان با هولاکاست خود را فلج کرده بود. او با پیوند دادن این دو زن در نقاشی، قصد دارد تا «تمامیت» را باز سازی کند.
کایفر با به کارگیری پژواک صدای نمادین سرب و شن در اوایل دهه هشتاد از نی استفاده کرد. نی با نیروی بالقوه اش برای سوختن و به خاکستر کشیدن، نه تنها بر منظری که داغ تاریخ، جنگ و آتش را بر خود دارد دلالت می کند، بلکه به امکان تغییر وتبدیل کیمیاگری نیز اشاره دارد. مارگرت که با نی نشان داده می شود و سمبل عشق به سرزمین مادری آلمان و اصالت روح آلمانی است، به کایفر اجازه می دهد تا با ایده پیچیده پاکی نژادی بازی کند. تصویر مارگرت بسیاری از خصوصیاتش را به ایده زنانگی سرزمین آلمان که توسط گوته آفریده شده مدیون است. مارگرت در «فاوست» ( که گرچن gretchen نیز خوانده می شود) عشقی پاک و معصومانه اش به فاوست را بیان میکند اما این عشق سرانجام به نیرنگ ها و دغل کاری ها و کشتن کودک نوزاد خودش ختم می شود. فاوست در حالی که در زندان در بستری از نی دراز کشیده برادر خود را به قتل می رساند. بدین گونه معصومیت مارگرت، آلوده و لکه دار است. گوته ، زنان را به مثابه نگهدارندگان مقدس ارزش های اخلاقی تصویر می کند که توسط قدرت مردانه ضایع شده اند اما همچنان می توانند رهایی یابند و هم رهایی بخش باشند. این الگویی است که کایفر غالباٌ به آن اشاره دارد، هر چند از نظر او نوعی احساس دو گانه در مورد پاکی طبیعی چنین زنانی وجود د ارد.
در مارگارت (1981) نام وی بسیار بد خط و با رنگ سیاه در بالای تابلو نظیر یک تابلو مراسم یادبود نوشته شده است. پیچک هایی از نی، نظیر دود یک دودکش اردوگاه مرگ به بالا پیچ و تاب می خورند که در انتها به صورت شعله شمعی در آمده اند. معنای آنها کاملاً مبهم است زیرا این گیاه در حال رستن، می تواند به معنای قیام باشد، اما خاکی که این گیاه از آن می روید خاکی سوخته و ذغال شده است. از سوی دیگر لکه های رنگ سیاه می تواند ما را به یاد توده های موهای قیچی شده در آشویتس بیندازد. کایفر زمانی گفته بود که از این گونه تخته نقاشی های کوچک تنها نقاشان فرانسوی هستند که به طور سنتی استفاده میکنند و او به عنوان یک آلمانی کمتر با این سنت آشناست.
کایفر در سال 1966 رشته حقوق را ترک کرد و به هنر روی آورد. تحول فکری و هنری او انعکاسی از مسایل ذهنی دیگر هنرمندان آلمانی بود. او اکسپرسیونیسم، آبستره،پاپ و مینی مالیسم تحت تأثیر هنرمندان امریکایی را رد کرد و به جستجوی دیدگاهی آلمانی پرداخت که بتواند تغییر و تحولات پس از جنگ دوم جهانی را انعکاس دهد. با ترک دیدگاه هنر برای هنر، او به کشف گذشته، جهت درس گرفتن برای آینده رسید. تحت تأثیر Beuys ، او هنر را فرایندی برای شفای روحی می دانست و اسطوره و استعاره را برای بررسی «وحشت جدید تاریخ» به کار گرفت.
این انگیزه برای بررسی دوران نازی ها می تواند تا حدی از روحیه سالهای 60 ناشی شده باشد. (شورش علیه میراث نسل های قبلی ) او با درک حضور نامریی جنگ دوم جهانی در همه جای آلمان معاصر، خود را به اجبار با آلمان پس از جنگ مواجه مییافت.
آثار کایفر در این دوره جزو قوی ترین کارهای او هستند و پژواکی از کلام ریلکه را میتوان در آنها شنید:
« زیبایی چیزی نیست جز آغاز وحشت
وحشتی که ما تنها می توانیم اندکی از آن را تحمل کنیم»
در مارگرت، نی همچون سمبلی است برای طول تاریخ آلمان. مملو ازجنبش و غلیان
. به نظر می رسد که کایفر به آن لکه سیاه روح ملت آلمان اشاره دارد که هنوز هم نسل ها طول می کشد تا زدوده شود.
در باره نقاش:
آنسلم کایفر در Donavesching و در سال 1945 به دنیا آمد. به دانشگاه فرایبورگ برای تحصیل حقوق رفت اما آن را در سال 1966 برای شروع هنر نیمه کاره رها کرد. به خاطر نقاشی های عظیمی که با روحیه ای طنز آمیز با تاریخ قرن بیستم آلمان پیوند خورده شهرت یافت. او مجموعهای از سمبل های بصری را به کار گرفت که به تفسیر جنبه های تراژیک تاریخ آلمان، بویژه دوران نازی می پرداز ند. در سالهای هفتاد، مناظری کشید که روح دلگیر و تاریک روستاهای آلمان را نشان می داد. در دهه هشتاد نقاشی های او مادی تر شدند و بافت و موادی غیر معمول به خود گرفتند.
-
-
-
-