چهارشنبه
گام شاعر زمینی افزون بر این زمین
نوشته : سلام سرحان شاعر عراقی 2002 م
ترجمه : حمزه کوتی
.................................

نمی توانم شاعر را تصور کنم که در پیوندش با شعر موضوع گرا باشد . چرا که به این ترتیب ، شاعر طرف دار " زمینه ی قبلی " است . هرگاه شاعر ، در رابطه اش با شعر ، موضوع گرا شد ؛ طرح او ، و نیروی پیش روی درونی اش ، برای نوشتن متنی شخصی و متفاوت ، سستی می گیرد ؛ وبر عکس : هرگاه شاعر در افقی ذاتی ودیگر گونه و نا منطقی و بی زمینه ی قبلی ، در پرواز باشد ؛ اندوخته اش تأثیر گذار تر ، و پیش رفتن اش به دور ترین ها خواهد بود .
از این جا و با شوری بسیار و خود انگیختگی مطلق ، می بینم که شعر یگانه وسیله ی ممکن ، برای مواجه شدن با بن بست هستی شناسیک ما ، و پیش رفتن به سوی افق های بی پایان است ؛ که محدود بودن ما را با گستاخی فاش می کند .
بر این باورم ، که شعر تنها زمانی شعر خواهد بود ، که از تمام وظایف منفعت طلبانه واجتماعی به دور باشد . شعر حقیقی ، در طول تاریخ ، از وظایف اجتماعی و شرط های نیروهای فشار آور ، سر باز می زد ؛ آن نیروهایی که آن وظایف را با هویت شعر در می آمیخت ، تا بدانجایی که بسیاری از مخاطبین ، از شعر چیزی را منتظر بودند که در آن اثری از شعر نیست ؛ و[درین راستا](1) نیروهای فشار آور را آیین ها وراه هایی تنگ به وجود آمد .
با خود انگیختگی مطلق وبا خود کامگی ـــ فرقی نمی کند ـــ ، باورم دارم ، که یگانه " وظیفه " ی شعر و ناب ترین آن ، مواجه شدن مان با حصار هستی شناسیک خود ، و تحمل پذیر کردن این حصار است ؛ وهمان گونه که ویلیام باتلر ییتس می گوید : " استعداد بی نهایت چیزی که هرگز رخ نمی دهد " .
به امکان نوشتن شعر پیرامون موضوع هایی عام ، باصدایی شخصی معتقد نیستم ؛ که اگر این گونه شد ، پس گریزی از در آمدن نیروهای فشار آور و گروه های دیگر به طبقات صدای شاعر نیست .
یگانه وظیفه ی شعر ، پرداختن به دغدغه های هستی شناسیک شاعر است . یگانه راه پیش رفتن به سوی درون . اکسیری که مرا به مأموریت دُن کیشوت وار ازلی ام هدایت می کند ، برای بیدار کردن کوری طبیعت . کوششی برای به چنگ آوردن " اکنون " که برابر است با ابدیت . رفتن به ماده ی نخستین هستی ، وشکل دادن به آن چیزی که شکل پذیر نیست .
مهم ترین چیزی که توجه مرا در متن شعری جلب می کند ؛ حضور مواجه بودن شاعر در فضای متن است ؛ آن حضوری که دست بر نمی دارد تا اینکه ابدیت را در دام او افکند .
من در رابطه ای شخصی با هستی قرار دارم . هیچ گاه به ذهن ام خطور نمی کند که پیرامون موضوعی بیرونی ، " شعر" بنویسم .
من پیرامون خطی مماس با هستی می نویسم .
تن خود را و کوچ حواس ام را می نویسم .
اشیاء و جهان بیرون را وجودی نیست ، مگر که اشیاء وجهان من باشند .
فکر نمی کنم که چیزی به انسان نزدیک تر از تن او و دغدغه های وجودی اش ، وجود داشته باشد .
من آنچه را که مشغول ام می کند ؛ محدود نمی کنم . بلکه خود را می بینم که به تمامی بدان مشغول ام .
متن هایم ، خود ، تاریخ سری من اند .
هنگامی که می نویسم ، به پاییدن تن خود ، و درگیری اش با هستی می پردازم .
نوشتن ، کرد وکار " در آویختن " با تن خویش است .
ازین گونه است که جهان را می بینم ؛ و این از نگاه من به جهان ، حتی بیرون از نوشتن شعر ، دور نیست .
برای من شعر ، با واقعیت سروکار ندارد ؛ ونه بدانچه طبیعت ساخته ، می پردازد .
شعر احتمال هایی دیگر است . جهان ها و شهواتی که در اندرون واقعیت نمی گنجند .
در شعر می کوشم که راه خود را برای بیرون شدن از این جهان بگشایم ؛ جهانی که از محدود کردن من دست بر نمی دارد . در شعر به نقب زدن برای رهایی وجودی خویش می پردازم .
نمی توان شعر را با تصویر های آراسته وکنار هم چیده شده ساخت ؛ ونه حتی انبوه شعر های زیباست .
شعر طرح شاعر است . نگرنده ای است که می خواهد بگوید من از زاویه ای دیگر می بینم ، لمس می کنم و راهی شخصی می بینم برای رها شدن از دیوارهایش .
بدین خاطر ، نخستین چیزی که هنگام خواندن شعر می جویم ، حضور شاعر به عنوان هستنده ای که پشت سطح متن نفس می کشد ؛ و اگر آن را نیافتم ، پس نمی توانم خواندن را ادامه بدهم .
در متن خوب ، شاعر را می بینم که به ژرفای درون خویش می رود ؛ و در همان وقت مرا به درون ام راه می برد . اما در متن بی مایه ، بی هدف بر سطح اشیاء و کلمات قدم می زند ، و برای آنچه می نویسد ، هیچ معادلی در اندرون اش نمی یابد . در نتیجه شعر به پیکری خاموش بدل می شود .
بر این باورم ، که ایمان ما به شعر در آینده بیش تر ، وپر کشیدن انسان برای نزدیک شدن به زبانه های آتشین آن ، افزون تر خواهد شد .
امکان نزدیک شدن به شعر بی نهایت است ؛ اما به چنگ آوردن آن ناممکن .
همه ی شعرها ، کوشش های ناکامی است برای به چنگ آوردن شعر
اما من :
با یقین دن کیشوتی ام
انتظار آن شعری را
ادامه می دهم ـــ
... !
که ابدیت به به دام ام
خواهد افکند .

.........................................
.........................................
1 ــ افزوده ی مترجم . م
-----------------------------------------------------------
-
-
-
سلام سرحان در چند کلمه
حمزه کوتی
.........................................

سلام سرحان ، شاعر عراقی ، در سال 1961 در بغداد متولد شد . اولین دفتر شعر خود را در 1988 در بغداد وبا تیراژی اندک منتشر کرد ؛ تحت عنوان " در ویرانی پرسش ها " . در سال 1989 لیسانس خود را در رشته ی اقتصاد از دانشگاه " المستنصریه " ی بغداد اخذ کرد . در سال 1997 دومین مجموعه شعرش را با نام " فضای رغبت " توسط انتشارات ( الموسسة العربیة للدراسات والنشر ) در بیروت به چاپ رساند .
مقالات وپژوهش های بسیاری را در مهم ترین مجلات و روزنامه های عربی در زمینه ی ادبیات ، سیاست ، اقتصاد ومیراث فرهنگی منتشر کرد .
شعر هایش به زبان های انگلیسی ، اسپانیایی و دانمارکی ترجمه شده است .
در زمینه ی روزنامه نگاری وخبر گزاری تجربه ای طولانی و موفقی داشته است . از آن جمله : برنامه ی " چشم انداز فرهنگی " که تا نیمه ی نخست سال 2000 م از شبکه ی ماهواره ای " الجزیرة " پخش می شد ، که در آن با نویسندگان ، مولفان ، پژوهش گران ومترجمان ، به نقد و بررسی کتاب های تازه منتشر شدشان می پرداخت . علاوه بر این در شبکه ی ماهواره ای " العربیة" و بی . بی . سی و برخی روزنامه های مهم عربی به فعالیت فرهنگی می پردازد .
سلام سرحان در سال 1991 عراق را ترک کرد ، و اکنون در لندن زندگی می کند .
--
0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!