جمعه
-
-
خیزران
شعری از زیبا کرباسی
-
برای شنیدن شعر با صدای شاعر اینجا را کلیک کنید

همه ی سرنخ ها را در سوزنی فرو کرده ام که هیچ ایوانی را به تاریکی ندوزد
جنازه در دست باد , باد که می کند
ادای سلامتی می دهد هنوز در جمع شیشه ها
گاهی صدای شکستن که می آید تا بترسند
چقدر پستانکت را در دهان آن پیر کودک خفه کن

همسایه شوهری دارد که باید با او ازدواج کند

این جا سر خم می سلامت است هنوز
و موی سرم بلند تر از قد نیم طوطی کلاغی ست که ترا دچار کرد
هر کسی با هم قد خودش قدم می زند
ها
تماشا کن
وصل دو اصل هم می شود گاهی
با شیشه ها میانه ی تاریکی دارد آینده
حواسش جمع تر از این حرف هاست
من در گذشته خونی ام و از دل ندارم مرد
با گذشته گریه ام و اریوت و بریوتم مرد
حالا خیزران تر از من این دل که هوای جان را نگه داشت و الله شد
اگر بخواهی جایی از بهشت را برایت با تاریکی می نویسم
ماشین مادرم لنگه کفشی زرد به پا کرد
تا ما خانه بمانیم و گرم بگیریم و نمیریم.
-
-
-
-
4 Comments:
Anonymous ناشناس said...
سلام کرباسی فرزانه
همه می نوسند اما مهم این است که چقدر صادقانه باید نوشت
تو خیلی صادقانه می نویسی یعنی آنچه هستی و آنچه بلاخره انسان می تواند باشد
www.brgasht.blogfa.com

Anonymous ناشناس said...
سلام زیبای زیبا...وصل دو اصل هم میشود گاهی.........نمیدانم باید چقدر صبر کرد تا شاعری از طرف ربالنوع شعر انتخاب شود تافرمان سطری اینچنین را به روح او صادرکند . دواصل خیلی کم خیلی کم ..یافت می نشود...

Anonymous ناشناس said...
سلام زیبا خانم شعرتان مرا تحت تاثیر قرار داد همسایه شوهری دارد که باید با او ازدواج کند مرا یاد دوران مادرم انداخت که می گفت اجباری ازدواج کرده است

Anonymous ناشناس said...
سلام زیبا خانم شعرتان مرا تحت تاثیر قرار داد همسایه شوهری دارد که باید با او ازدواج کند مرا یاد دوران مادرم انداخت که می گفت اجباری ازدواج کرده است

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!