-
بیگانگی در آثار کافکا (نوشته ی محمود فلکی) منتشر شد
کتاب "بیگانگی در آثار کافکا و تأثیر کافکا بر ادبیات مدرن فارسی" در 164 صفحه (3200تومان) از سوی نشر ثالث منتشر شد. برای خواندن فهرست مطالب کتاب و پیشگفتار آن به اینجا مراجعه کنید
توضیحی دربارهی این کتاب
متن حاضر برگردان پارسی ِ پایاننامهی دانشگاهیام در رشتهی زبان و ادبیات آلمانی (Germanistik) و ایرانشناسی (Iranistik) در دانشگاه هامبورگ است که به شکل ِ کتاب نیز از سوی انتشارات Grin Verlag در 2005منتشر شده است.
ابتدا لازم میدانم برای خوانندگان پارسیزبان چند نکته را در مورد این نوشته روشن کنم: -
1. قرار بود کار ِ ترجمهی این نوشته را یکی از دوستان به عهده بگیرد. او حتا صفحاتی را نیز ترجمه کرد؛ اما بعد ترجیح دادم که خودم این کار را انجام بدهم؛ چون هم در بازبینی و ویرایش ِ ترجمه، کار بازنویسی ِ آن از برگردان ِ آن دشوارتر میشد و هم اینکه بدینگونه دستم برای تغییر احتمالی در پارهای موارد بازتر بود.
-
2. در برگردان این متن از آلمانی به پارسی مواردی را که ممکن بود برای خوانندهی پارسیزبان جذبه نداشته باشد یا به کارشان نیاید فشردهتر از متن اصلی مطرح کردهام. همچنین در مواردی که ممکن بود پیچیدگی ِ متن مانع از درک موضوع شود، کوشیدم آن را به زبان سادهتری برگردانم. در پارهای موارد نکات تازهتری نیز بر آن افزودهام.
-
3. مطابق قراری که با استاد راهنما گذاشته بودم، باید دو سوم رساله به کافکا و یک سوم آن به ادبیات فارسی اختصاص داده میشد. و از آنجا که در برگردان این متن، بخش مربوط به چگونگی ِ رشد ادبیات مدرن فارسی و شرایط اجتماعی- سیاسی ِ زمان هدایت نیامده است، به همین خاطر بیشترین حجم کتاب به کافکا ارتباط مییابد.
-
4. برای تکمیل ِ بخش ِ "تأثیر کافکا بر ادبیات مدرن فارسی"، بهویژه در پیوند با صادق هدایت، مقالهی "بوف کور، نماد ِ سرگشتگی ِ روشنفکر ایرانی " را به عنوان ِ "پیوست" به پایان این کتاب افزودهام.
-
5. از آنجا که در این نوشته از خِرد ِ ابزاری در پیوند با روشنگری و مدرنیته انتقاد میشود لازم میدانم برای رفع شبههی احتمالی به توضیحی در این مورد بپردازم:
-
در ایران معمولن بیآنکه به ژرفای نقدِ فیلسوفان غربی به آن بخش از خردباوری ِ برآمده ازروشنگری که خرد را مطلق ِ همه چیز میکند، دریابند، میکوشند نقد آنها را ضدیت با خِرد تفسیر کنند و آن را با نیازها و محدودیتها و ناتوانیهای اندیشگی ِ خود هماهنگ سازند. این افراد با برداشتی سطحی از مدرنیته، نقدِ پسامدرنی از مدرنیته را به عنوان برحق بودن ِ اندیشههای خود تلقی میکنند. در همین راستاست که بهمثل از نیچه و هایدگر، عارف و اهل دل میسازند و با اعلام شکست مدرنیته، به توجیه اندیشهی ضد دموکراتیک و ضد گیتیانهی خود میپردازند.
در برخورد با خِردِ مدرن باید بین ِ خردِ ابزاری و محاسبهگر که در سوی "شیئیشدگی ِ جهان زندگی" (به تعبیر هابرماس) حرکت میکند و در پی ِ نظارت و کنترل است و خردِ انتقادی که رو به آزادی و رشدِ مدنیت دارد، تفاوت قایل شد و... و اگر در یک جامعهی مدرن و دموکراتیک بحرانی وجود دارد، نتیجهی طبیعی ِ رشدِ مدرنیته است؛ زیرا تنها دریک جامعهی پیشرونده میتواند بحران پدید بیاید؛ و ازرهگذرِ زایش ِ بحران است که انسان مدرن به شناختِ ضعفها و دشواریها میرسد و با درگیری با آن میکوشد به بهبود شرایط اقدام کند، وگرنه در یک جامعهی ایستا که در آن از پیش همه چیز مقدر و تعیین شده است، نه بحران میتواند معنایی داشته باشد و نه معنای بحران ِ مدرنیته و نقد پسامدرنی درک میشود، زیرا هیچگاه آن را تجربه نکردهاند. در اینجا باید گفت که آبِ رونده و جاری است که ممکن است به موانع برخورد کند و ادامهی راهش را به شکلی بیابد، اما تجربهی آبِ راکد، تنها رکود است.
در اینجا لازم میدانم از استاد راهنمایم پروفسور Blessin Stefan Dr. سپاسگزاری کنم که مرا در این راه یاری کرده است.
-
محمود فلکی
هامبورگ – نوامبر 2007
-
-
-
-