چند نامه و سخنرانی از هارولد پینتر
برگردان: بهزاد رعیت
نامه به تونی بلر
(منتشرشده در گاردین؛ 17 فوریهی 1998)
نخستوزیرِ عزیز،
در این چند هفتهی اخیر ما اغلب پیشینهی وحشتناکِ صدامحسین در زمینهی حقوقِ بشر را یادآوری کردهایم. این بهراستی وحشتناک است: حیوانصفتی، بیمارگونهگی. اما من فکر میکنم میتواند برای شما جالب باشد که پیشینهی همپیمانِتان، ایالاتِ متحده، را در مفهومی گسترده با دقت بخوانید. من به هیچ وجه مطمئن نیستم که مشاورانِتان همهی اطلاعات را به شما داده باشند. از سالِ 1945 ایالاتِ متحده همهی ارتشِ دیکتاتورهایی جناحِ راست را پشتیبانی و کمک مالی کرد و در مواردی به وجود آورد. برایِ نمونه در این کشورها: گواتمالا، اندونزی، شیلی، یونان، اروگوئه، فیلیپین، برزیل، پاراگوئه، هائیتی، ترکیه، السالوادور. صدها هزار مردم توسطِ این حکومتها به قتل رسیدند، اما دولتِ آمریکا همچون گذشته با پول، مواد اولیه، همه نوع تجهیزات، رایزنی، تقویتِ روحیه به کمکاش ادامه میداد.
ضربهی تخریبیای که آمریکا بر ویتنام، لائوس و کامبوج با استفاده از بمبهای ناپالم، عاملِ پرتقالی رنگ[1] و انواعِ بمبهای جدیدی که تیرهایی را میپراکند که در بدنِ مردم فرو میرفت و سرانجام رودههایشان را بیرون میکشید، وارد آورد بیرحمانه، وحشیانه و انهدامی روشمند بود، اما نتوانست روحِ مردمِ ویتنام را نابود کند. وقتی آمریکا شکست خورد بیدرنگ این کشور را از طریقِ تحریمِ اقتصادی به قحطی کشاند. آمریکا در سالِ 1965 به جمهوریی دومینیکن، در سال 1983 به گرانادا و در سال 1990 به پاناما حمله کرد و دولتهای گواتمالا، شیلی، یونان و هائیتی را که از طریقِ انتخاباتِ مردمی حکومت میکردند را متزلزل و سرنگون کرد. همهی این اعمال خارج از چهارچوب قوانینِ بینالمللی بود. حمایتِ کامل از دولتِ ترکیه در قتلِعام مردم کُردستان در گذشته و اکنون. معرفی کردنِ نیروهای مقاومتِ کُرد بهعنوان «تروریست» در حالیکه نیروهای شریرِ کونترا در نیکاراگوئه را رزمندگانِ آزادی میخواند. عملیاتِ «پنهانی» علیهِ نیکاراگوئه در حالیکه این عملیات از طرفِ دادگاهِ بینالمللیی عدالت در هاگ نقضِ آشکارِ قوانینِ بینالمللی خوانده شده بود. این دادگاه خواهان آن شد که آمریکا این عملیات را متوقف و تمامِ خسارتهای ناشی از آنرا جبران کند.
آمریکا این رای را نپذیرفت و آشکارا اعلام کرد که این جنگ خارج از حوزهی قضاییی دادگاهِ بینالمللی است. سالِ 1954 در گواتمالا و 1965 در اندونزی سفیرانِ آمریکا لیستهای بلندبالایی از کمونیستهایی را که باید به قتل میرسیدند، تهیه میکردند. «کمونیستها» مردم معمولی بودند: کشیشان، دانشجویان، دکترها، رهبرانِ اتحادیه، مددکارانِ اجتماعی، معلمین، وکلا و روزنامهنگاران. در اندونزی انبوهِ جسدها رودخانهها را مسدود میکرد.
در سالِ 1975 در جاکارتا هِنری کیسینجر و رئیسجمهور فورد از طرحِ حملهی اندونزی به جزیرهی تیمورِ شرقی حمایت کردند. آنها با هم توافق کردند و اندونزی به تیمورِ شرقی رفت؛ مثلِ تیری از کمان.
در فورتبنینگِ[2] فلوریدا ارتشِ آمریکا تکنیکهای مختلفی را به قاتلینی آموزش میداد که آزادیخواهان را در السالوادور میکشتند؛ احتمالا قاتلینِ اسقف رومِرو،[3] شش نفر از فرقهی یسوعیین[4] و خانوادههایشان و چهار راهبه که قبل از مرگ موردِ تجاوز قرار گرفته بودند. سفارتِ آمریکا شاهدینِ اصلی در رابطه با قتلِ این شش نفر را خرید و روندِ عدالت را تغییر داد. در رابطه با قتلِ راهبهها، الکساندر هِیج (وزیرِ امورِ خارجهی آمریکا در آن زمان) با برقی در نگاه گفت: «من چیزهایی دربارهی یک درگیری مسلحانه شنیدهام. شاید آنها راهبههایی بودهاند که اسلحه بستهبندی میکردند».
جسدها واقعا رویِهم انباشته میشوند. 170.000 نفر در گواتمالا، 200.000 نفر در تیمورِ شرقی، 80.000 نفر در السالوادور، 30.000 نفر در نیکاراگوئه، 500.000 نفر در اندونزی و هنوز هم ادامه دارد. آنها، تک تکِ آنها، سَندی از سیاستِ خارجیی متحدِ شما هستند.
در پنج سالِ اخیر سازمانِ ملل پنج قطعنامه با اکثریت آرا تصویب کرده و خواستارِ توقفِ تحریم کوبا توسطِ آمریکا شده است. آمریکا همهی آنها را نادیده گرفته است. همهی قطعنامههای انتقادی نسبت به اسرائیل نادیده گرفته شده است، نه تنها از طرفِ اسرائیل بلکه از طرفِ آمریکا هم، که نسبت به تواناییی اتمیی اسرائیل چشمپوشی کنیم و نسبت به ستمِ به فلسطینیها بیاعتنا باشیم.
البته آمریکا خودش قابلیت کافیی اتمی دارد. من میگویم تواناییی اینها خیلی بیشتر از تواناییی صدام است که میخواهد «همهی مردها، زنها و کودکان روی زمین» را بکشد. اگر این کافی نیست یک زرادخانهی مهم شیمیایی نیز دارند و اخیرا دو بازرسِ سازمان ملل، یک کوبایی و یک ایرانی، را هم نپذیرفتهاند. البته این حق را برایِ خود قائل هستند که دستیابیی مستقیم به حوزهی «امنیتِ ملی» را نپذیرند. آنها بازرسی را ممنوع کردند زیرا «بازرسی ممکن است خطری برای مصلحتِ امنیتِ ملیی ایالاتِ متحده ایجاد کند».
آیا صدامحسین چیزی شبیه به این نگفته است؟
جُرج کِنان، رئیسِ وزارتِ امورِ خارجهی آمریکا و تنظیمکنندهی اصولِ بنیادیی سیاستِ خارجیی آمریکا، در اسنادِ داخلیی «فوقِ محرمانهای» در سالِ 1948 اظهار میدارد که: «ما باید از احساساتیبودنمان و خیالپردازیمان چشمپوشی کنیم و در همهجا با توجه کامل باید روی هدفهایِ اصلیی ملییمان متمرکز شویم. ما باید صحبتکردن از هدفهایِ مبهم و غیرِواقعی مثلِ حقوقِ بشر، بالابردنِ استانداردِ زندهگی و برقراریی مردمسالاری را متوقف کنیم. آن روز دور نیست که مجبور شویم در مفهومِِ قدرت با مردمِ عادی سهیم شویم. وقتی ما شعارهایی آرمانگرایانهی بهتری داشته باشیم کمتر جلویِ ما را خواهند گرفت.»
کِنان مردِ عجیبی بود. او حقیقت را میگفت.
من مطمئن هستم شما موافق اید که این چشماندازِ تاریخیی یک مقامِ با نفوذ و یک گروهِ نُخبه است که واگذارکردنِ رهبری برایش اجباری سخت است.
بههرحال، این متحدِ شما است، کسی که شما را در یک بنبستِ اخلاقی گرفتار کرد. اوه، ضمنا خواستم اشاره کنم که فراموش کردم به شما بگویم، ما همهگی از خوشحالی دلدرد گرفتیم وقتی حزبِ کارگر در انتخابات پیروز شد.
نامه به گاردین در آپریلِ 1999سیاستِ خارجی آمریکا میتواند اینگونه تعریف شود: «به من کُرنش کُن یا من کلهات را با لگد داغان میکنم». میلوسویچ نخواست به آمریکا کُرنش کند پس کلینتون کلهی مردمِ صربستان را با لگد داغان میکند (نه کلهی شخصِ میلوسویچ را) که نتایجی مصیبتبار برایِ مردمِ کوزوو دارد. عملکردِ ناتو نقشهای شرورانه، اندیشهای زیانآور، داوریای غلط، پیشبینیای اشتباه و فجیع است. بهعلاوه غیرقانونی است و شاید آخرین میخی است که به تابوتِ سازمانِ ملل کوبیده میشود. دلیلی که برای این عملکرد ارائه میشود (ملاحظاتِ انسانی) یک شوخیی زشت است. بهعلاوه دوروییی عمیقِ آمریکا و انگلیس را ثابت میکند. تحریمِ عراق (به رهبریی این دو کشور) حدودِ یک میلیون کودک عراقی را به کشتن داد. بدونِ هیچ تردیدی این قتلِ عام است. بیشک میلوسویچ ظالم و وحشی است. همینطور کلینتون: کلینتون بدونِ هیچ مشکلی سنتِ شریرانهی ریگان ـ بوش را ادامه میدهد. اما او این سنت را با پوزخندی از شرم و فریبی با لهجهای جنوبی در هم آمیخت. او در تلویزیون واقعا دلنشین است. بلر با شور و نشاط به کلینتون کُرنش میکند و خواب میبیند که خانمِ تاچر است. این سطح از شعورِ کارمندمآبانه در کلِ این تشکیلات رقتآور یا دستِ کم بچهگانه است. در حالِ حاضر آمریکا نیرویی بسیار خطرناکی است که غیرقابل کنترل است.برگرفته از سخنرانی دربارهی «عملکردِ ناتو در صربستان»؛ ژوئن 1999
اورانیوم سبکتاثیرِ اورانیومِ سبکی که در کلاهکِ موشکها وجود دارد را نمیتوان بهدقت اندازهگیری کرد. جِیمی شی، سخنگویِ مشهورِ ناتو، احتمالا میگوید: «اوه پسر کافیی، یک تکه کوچک اورانیومِ سبک هیچ صدمهای به هیچکس وارد نکرده». البته که میتوانیم بگوییم هنوز پس از نه سال شهروندانِ عراقی از تاثیراتِ اورانیومِ سبک به شدت رنج میبرند و لازم به ذکر نیست که عوارضِ جنگ خلیج توسطِ سربازانِ آمریکایی و انگلیسی تجربه شد. چیزی که میدانیم این است که اورانیومِ سبک ذراتِ رادیواکتیو و سَمی از اکسیدِ اورانیوم باقی میگذارد که حیاتِ بشر را تهدید و محیطِ زیست را آلوده میکند.
نامه به ایندیپندنت2 ژانویی 2001
سردبیر
ایندیپندنت
191 مارشال وال
لندن
ای14 9 آر اِس
آقای کِلنِر عزیز
من توسطِ روزنامهی ایندیپندنت دعوت شدم تا مقالهای زیر عنوان «قهرمانان و جنایتکاران در سالِ 2000» بنویسم. در موردِ «جنایتکار» متنِ زیر را در 13 دسامبر ارائه کردم:
جنایتکار
تونی بلر
برایِ بمبارانِ «بشردوستانهی» ناتو در صربستان و حمایت از کشتارِ هزاران نفر مردمِ بیگناهِ عراق (عمدتا کودکان).
مقاله در 26 دسامبر منتشر شد اما نامِ «تنی بلر» حذف شده بود. این عمل بدونِ اطلاعِ من بود. متنی که شما منتشر کردید به شکل زیر است:
جنایتکار
ناتو برایِ بمبارانِ بشردوستانهی صربستان و کشتارِ هزاران نفر مردمِ بیگناهِ عراق (عمدتا کودکان).
من برای روزنامهی شما نوشتم و موضوع را گوشزد کردم، جدا از هرچیزِ دیگری، حذفِ «تنی بلر» جملهی دوم را بیمعنی میکند. ناتو عراق را بمباران نمیکند و حامیی تحریم هم نیست. نامهی من با این سئوال پایان یافت: «ایندیپندنت چهگونه میتواند این سانسورِ عقیده را توجیه کند؟»
ایندیپندنت 28 دسامبر نامهی من را منتشر کرد اما سئوال را حذف کرد.
بنابراین، طیِ سه روز، ایندیپندنت مقاله و نامهی من را «ویرایش» کرد.
سردبیرِ شما در نامهای به من مینویسد که حذفِ «تونی بلر» «یک اشتباه» بود و به این دلیل که سانسوری انجام نشده او فکر کرده سئوالِ من را حذف کند.
نگاهی گذرا به علامتگذاری در متنِ ایندیپندنت نشاندهندهی ضعیفبودنِ احتمالِ «اشتباه» است.
همچنین مهم است که تأکید روی کلمهی «بشردوستانه» ناپدید شده است. «بشردوستانه» با این تأکید تمسخرآمیز است اما بشردوستانه ـ بدونِ تأکیدـ این معنی را ندارد.
با از قلمانداختنِ سئوالِ من دربارهی «سانسورِ عقیده» ایندیپندنت هوشمندانه پرهیز میکند از اینکه در سطحِ عمومی دربارهی چگونهگیی متنِ اصلی توضیح بدهد. هرگز ثابت نشد که این حذف «یک اشتباه» بود و هیچ عذرخواهیای هم ارائه نشد.
من قصد داشتم که گزارشی از این موضوع در سامانهی اینترنتیام، www.haroldpinter.org، ارائه کنم.
من مشتاقانه هر توضیحی که شما برگزینید را گزارش خواهم کرد. همچنین بهزودی سخنرانیای خواهم کرد تحتِ عنوانِ «فهرستی از سانسورِ عقیده». من مطمئن هستم که جمعآوریی حقایق در این مورد بسیار جالب است.
شما میتوانید مطمئن باشید چه در سخنرانیها و چه در سامانهی اینترنتیام با دقت و درستی گزارش خواهم کرد.
تا این تاریخ، هیچ جوابی از سردبیر دریافت نکردهام.سخنرانی در مجلس انگلیس؛ اکتبر 2002داستانی قدیمی دربارهی الیور کرامول[5] وجود دارد. پس از اینکه او شهر دِرودا[6] را تصرف و مردمِ شهر را در میدانِ اصلی جمع کرد. به افسرانش گفت: «خوب! همهی زنها را بکشید و به همهی مردها تجاوز کنید.» یکی از معاونیناش گفت: «ببخشید ژنرال! آیا این برعکس نیست؟» صدایی از میانِ جمعیت فریاد زد: «آقای کرامول میداند چه میکند!»
آن صدا، صدای تنی بلر است «آقای بوش میداند چه میکند!» اما حقیقت این است که آقای بوش و دارودستهاش میدانند چه میکنند و بلر، مگر اینکه واقعاً یک احمقِ فریبخورده باشد، که اغلب اینگونه بهنظر میآید، هم میداند که آنها چه میکنند. آنها مصمم هستند، خیلی ساده، که جهان و ذخایر جهانی را کنترل کنند. و حتا ذرهای هم اهمیت نمیدهند که چند نفر در این راه کشته شوند. و بلر آنها را همراهی میکند.
او پشتیبانی حزبِ کارگر را ندارد، او پشتیبانی کشور یا تجلیلِ «جامعهی بینالملل» را ندارد. چهگونه او میتواند به خودش حق بدهد کشورش را درگیرِ جنگی کند که هیچکس نمیخواهد. او نمیتواند. او فقط میتواند به سخنرانی، کلیشه و تبلیغ متوسل شود. ما زمانی که رای دادیم تا بلر به قدرت برسد هیچ فکر میکردیم که روزی او را تحقیر خواهیم کرد؟ این گمان که او بر بوش نفوذ دارد، خندهدار است. پذیرش کرنِشِ او در برابرِ قلدریی آمریکا تأثرآور است.
البته قلدری یک سنتِ قدیمیی آمریکایی است. در سالِ 1965 لیندون جانسون[7] به سفیر یونان در آمریکا گفت: «مجلس و قانونِ اساسیی شما را فُلان میکنم. آمریکا یک فیل است. قبرس یک کَک است. یونان یک کَک است. اگر این دو باعثِ خارشِ فیل شوند، ممکن است فیل فقط با خرطومش ضربهای بزند، ضربهای درست».
او منظورش همان بود که میگفت. کمی پس از این ارتشیهایی که از طرفِ ایالاتِ متحده پشتیبانی میشدند زمام امور را در دست گرفتند و مردمِ یونان هفت سال را در جهنم سپری کردند.
و اما فیلِ آمریکایی، آنقدر رشد کرد تا به یک هیولای عجیبوغریب با ابعادی شرمآور تبدیل شد.
بیرحمیی هولناک در کشور بالی حقیقتِ موضوع را تغییر نداد.
«رابطهی ویژه» بین آمریکا و بریتانیا، در این دوازدهسالِ گذشته، باعثِ مرگِ هزاران نفر شده است؛ هزاران نفر از مردم عراق، افغانستان و صربستان. این همه در ادامهی «مبارزهی اخلاقیی» آمریکا و انگلیس است برای آوردنِ «صلح و ثبات به جهان».
استفاده از اورانیومِ سبک در جنگِ خلیج بسیار مؤثر بوده است. میزانِ تشعشع در عراق بهطورِ وحشتناکی بالا است. کودکان بدونِ مغز، چشم و اعضایی تناسلی متولد میشوند. گوش، دهان یا مقعدشان کجاست؟ تمامیی آن چیزی که از این سوراخها ترشح میشود خون است. البته بلر و بوش بهطورِ کامل نسبت به این حقایق بیتفاوت هستند، آنها خوشرویی و لبخند زدن را فراموش نمیکنند، درست مثلِ بیل کلینتونِ فریبکار که در کنفرانسِ حزبِ کارگر در برابرش به پا خاستند و برایش کف زدند. برایِ چه؟ کشتنِ کودکانِ عراقی؟ یا کودکانِ صربستان؟
بوش گفته است: «ما اجازه نخواهیم داد بدترین سلاحهای دنیا در دستانِ بدترین رهبرانِ دنیا باقی بماند». کاملا حق با شماست. رفیق در آینه نگاه کن. آن بدترین خودِ تو هستی.
در حالِ حاضر آمریکا سیستمِ پیشرفتهای از سلاحهای کشتارِ جمعی دارد و آماده است در هر جایی که صلاح بداند از آنها استفاده کند. این جدا کردنِ راهِ خویش از توافقنامههای بینالمللی در موردِ سلاحهای شیمیایی و بیولوژیک است وقتی هیچ بازرسیای از کارخانههایی خود را اجازه نمیدهد.
این دستاندازی به حقوقِ صدها زندانیی افغانی است که بدونِ داشتنِ حقِ فرجامخواهی در گوانتانامو نگهداری میشوند. هرچند که به آنها هیچ اتهامی وارد نشده اما تا ابد اسیر خواهند ماند.
تأکید میشود که موضوع ربطی به دادگاهِ جناییی بینالمللی ندارد. نظری که این یارو به آن باور دارد، حالا از طرفِ انگلیس هم حمایت میشود.
این دورویی مبهوتکننده است.
چاپلوسیی حقیرانهی تونی بلر در مقابلِ رژیمِ جنایتکارِ آمریکا برای این کشورحقارتبار و ننگآور است.سخنرانی در مجلس عوام انگلیس؛ ژانویهی 2003یکی از تهوعآورترین مناظرِ سالِ 2002 این است که نخستوزیرِ ما موقعِ دعایِ روز کریسمس در کلیسا زانو زد و برای صلح روی زمین و خیر برای همهی انسانها دعا کرد در حالیکه همزمان آماده میشد تا به کشتارِ هزاران انسانِ کاملا بیگناه در عراق کمک کند.
من بلافاصله توسطِ سفیر آمریکا در انگلیس مورد سرزنش قرار گرفتم که چرا حکومتِ آمریکا را یک حیوانِ وحشیی تشنهی خون نامیدهام. من فقط میتوانم بگویم: نظری به صورتِ رونالد رامسفلد بینداز، موضوع روشن است.
من عقیده دارم که این تفکر در کردار نه تنها جنایتکارانه، بدخواهانه و وحشیانه هست بلکه در بر گیرندهی یک لذتِ مشهود در تباهی نیز هست. قدرت، همانطور که اغلب گفته شده، انگیزهای خیلی قوی است و به همین منوال به نظر میرسد که موجب مرگِ دیگران است.
آمریکاییها حمایتِ ظاهریی «جامعهی جهانی» را از طریقِ چندین روشِ نتیجهبخش دارند؛ ارعاب، قلدری، رشوه، باجخواهی و حرف پوچ. «جامعهی جهانی» به یک نهادِ حقیر تبدیل شده، چماقی در خدمت یک نیرویی ارتشیی وحشی که غیرِ قابلِ کنترل است. البته این وضعیتِ بسیار تحقیرآمیزی برایِ کشور انگلیس است که وانمود میکند شانهبهشانه در کنارِ همپیماناش ایستاده مادامیکه بیشتر از هر کسی مانندِ یک سگ شلاق خورده است. ما خوار شدیم، زیرِ پایمان خالی و رسوا شدیم زمانیکه دولتمردانِ حقیرمان به ایالات متحده کمک کردند.
این جنگِ از قبل طراحیشده فقط فروپاشیی بنیادهای اساسیی باقیماندهی عراقی، مرگِ گسترده، نقصِ عضو و بیماری، تقریبا یک میلیون پناهنده و تشدیدِ خشونت در جهان را به ارمغان آورد، اما هنوز لباسِ مبدلِ یک «نبردِ اخلاقی»، «جنگی برایِ عدالت» را بر تن دارد، جنگی که توسطِ «مردمسالارانِ عاشقِ آزادی»، برایِ آوردنِ «مردمسالاری» در عراق، آغاز شد.
بویِ تعفنِ این ریاکاری خفقانآور است.
در حقیقت این شرحی ساده از یک هجوم به کشوری مستقل، اشغالِ نظامی و کنترلِ نفت است.
وظیفهی ما روشن است؛ مخالفت با این جریان.سخنرانی در هایدپارک؛ فوریهی 2003ایالاتِ متحده یک هیولایِ غیرقابل کنترل است. مگر اینکه ما با عزم راسخ با بربریتِ آمریکایی که میخواهد دنیا را نابود کند، مبارزه کنیم؛ با کشوری که توسطِ یک مشت دیوانهی جنایتکار اداره میشود و بلر که به عنوانِ یک آدمکُشِ مسیحی استخدام شده است. حملهی طراحیشده به عراق یک قتلِ عامِ از پیش تعیینشده است.
این شعری است که آنرا بمبها نامیدهام:
سخنی برای گفتن نمانده است
همهی آنچه باقیگذاشتهایم بمبها هستند
که سرهایمان را میترکانند
همهی آنچه باقیمانده بمبها هستند
که آخرین خونمان را میمکند
همهی آنچه باقیگذاشتهایم بمبها هستند
که جمجمههایِ مردهگان را صیقل میدهند
در حقیقت دو کلمه برایِ گفتن باقی است، اولین کلمه «مقاومت» است و دومین کلمه که خطاب به تونی بلر است: «استعفا! استعفا! استعفا!»منازعهی عراق؛ موزهی سلطنتیی جنگ؛ 23 سپتامبر 2004آزادی، مردمسالاری و نجات بخشیدن. این کلمات که بوش و بلر به زبان میآورند، مرگ، تخریب و هرجومرج در پی دارند.
تونی بلر شورشیها را تروریست میخواند. این واضح است که یک گروه اقوامِ خارجی پس از هجوم به عراق وارد این کشور شده و دست به فجایعِ تروریستی زدهاند. اما جوهرِ این شورش مقاومت گستردهی عراقیها در مقابلِ اشغالِ بیرحمانه و وحشیانهی نظامی است. سَربریدن یک عملِ وحشیانه است. اما بمباران کردنِ مردمی کاملا بیگناه با بمبهایِ خوشهای و دریدنِ آنها نیز عملی وحشیانه است.
در عراق حداقل 20.000 هزار غیرِنظامی کشته و بیش از هزاران نفر نقصِ عضو شدهاند. ما جسدها و بچههای معلول را در تلویزیون نمیبینیم.
حملهی آمریکا به عراق نه تنها کاملا دور از انصاف، غیرِقانونی و نامشروع، بلکه عملی جنایتکارانه در مقیاسی عظیم بود که نتایجی عمیق در سراسرِ جهان در پی خواهد داشت.
این حمله همچنین کاملا منطبق با سیاستِ خارجیِ شناختهشدهی آمریکا بود. اکنون هدفِ سیاستِ خارجی آمریکا گسترهی تسلطِ کامل است ـ این حرفِ حکومتِ آمریکا است، نه من. معنیی گسترهی تسلطِ کامل کنترلِ هوا، دریا، زمین و فضا است؛ که البته به معنیی کنترلِ منابعِ طبیعیی جهان نیز هست.
ایالاتِ متحدهی آمریکا بیش از 700 پایگاه نظامی در 132 کشورِ دنیا دارد. که البته پایگاهِ بزرگِ نظامی در فرودگاهِ بغداد یکی از آنها است. این پایگاه تصادفی یا به دلایلِ بشردوستانه آنجا نیست. آنها برای ادامهی یک کنترلِ شدید بر جهان آنجا هستند و اینرا با تمامِ امکاناتشان انجام خواهند داد.
فاششدنِ شکنجه در عراق نباید موجبِ تعجبِ کسی شود. آمریکاییها سالها است که شکنجه صادر میکنند. آنها روشهای شکنجه را به نمایندهگانِ ارتشهای بسیاری از دیکتاتورها در فُرت بِنینگ در ایالتِ جورجیا برای مدتی طولانی آموزش دادهاند. فُرت بِنینگ مدرسهی آمریکا خوانده میشد ولی در حقیقت به مدرسهی شکنجه معروف بود. آنها در خانهی خودشان، شکنجه را بر روی زندانیانِ بسیاری از زندانهای ایالاتِ متحده، که بیش از دومیلیون نفر هستند و اغلبشان سیاهپوست، تمرین میکنند. صندلیهای مخصوص که محکومین به آن بسته و عریان برای روزها در ادرار و مدفوعِ خود رها میشوند، استفاده از گاز و شُوک الکتریکی، وحشیگریی وقتوبیوقت، سوءاستفادهی جنسی و تجاوز برنامهریزیشده به زنان و مردانِ جوان، همهی اینها و اعمالِ دیگری در توهین به مقامِ انسانی، تمریناتِ معمولی هستند. بنابراین شکنجه در عراق، بگرام در افغانستان و گوانتانامو یک عادتِ واقعی است. این سرشتِ ددمنشان است.
ولی آمریکا این چیزها را بهراحتی کسب نمیکند و هرچه قدر هم که خطرناکتر شود، برایش راحتتر نخواهد شد. اما یک مقاومت رو به افزایش در سرتاسرِ جهان نسبت به این گستاخی، وحشیگری، خودخواهی و نیرویی ویرانگر وجود دارد؛ نیرویی که حقوقِ بینالملل را بیمعنی و سازمان ملل را تحقیر میکند و واژهگانش فقط بمبها و مرگ هستند.
ایالات متحده از مجموع همهی دنیا سلاحِ کشتارِ جمعیی بیشتری دارد. در این لحظه سیستمِ پیشرفتهی اتمیای دارد که آماده است بیدرنگ از آن استفاده کند. این بیتفاوتیی کامل نسبت به مرگِ دیگران است و خواستِ کشتارِ هر کسی که سرِ راهاش قرار گیرد. این وحشتآورترین، قویترین و منفورترین کشوری است که جهان میشناسد.
حمله به عراق نمایشِ تروریسمِ دولتی بود. بنابراین در حقیقت بوش و بلر تروریست هستند. من عقیده دارم که آنها باید در یک دادگاهِ جناییی بینالمللی به خاطر عدالت بازخواست و همچون جنایتکارانِ جنگی محکوم شوند.سخنرانیی دریافتِ جایزهی ویلفرِد اُوِن؛ مارس 2005این بهراستی یک افتخار است. ویلفرِد اُوِن شاعری بزرگ بود. او به روشنی تراژدی، وحشت و تاسفِ از جنگ را بیان کرد؛ چنان که هیچ شاعرِ دیگری نتوانسته بود. نزدیک به صد سال پس از مرگِ وی، جهان وحشیتر، بیرحمتر و بیرحمتر شده است.
اما دنیای آزادی که ما گفتیم (در قالبِ ایالاتِ متحده و بریتانیایِ کبیر) با بقیهی دنیا تفاوت دارد. درکِ آن اعمالِ ما که توسط کسی به نام خدا، که قدرت و عشقِ معنوی میبخشد، دیکته شده باشند، برایِ بعضی از مردم سخت است. اما اُسامه بنلادن بهراحتی این اعمال را درک میکند.
ویلفرِد اُوِن، از حمله به عراق چه میآفرید؟ نمایشی تبهکارانه، نمایشی خشن از تروریستِ دولتی، نمایشی از بیحرمتی مطلق نسبت به قوانینِ بینالمللی. اشغالِ خودسرانهی نظامی از راهِ شایعکردن یک رشته دروغ پشتِ دروغ و سوءاستفادهی فاحش از رسانهها و بنابراین از جامعه. تحکیمِ ارتشِ آمریکا و کنترلِ اقتصادیی خاورمیانه از طریق بر چهرهزدنِ نقابِ منجی؛ بهعنوانِ آخرین چاره؛ تأکید بر هولناکیی نیرویی نظامیای که مسئولِ مرگ و معلولشدنِ هزاران انسان بیگناه است.
یک شمارشِ مستقل و بیطرفانه در مجلهی پزشکیی لَنسِت تعداد کشتههایِ مردمِ غیرِنظامیی عراق را حدودِ 100.000 نفر نشان میدهد. اما نه آمریکا و نه انگلیس اهمیتی به تعداد کشتهگانِ عراقی نمیدهند. به عنوانِ مثال ژنرال تامی فرانکز (از مرکزِ فرماندهیی آمریکا) میگوید: «ما اجساد را نمیشماریم». جالب است.
ما شکنجه، بمبهای خوشهای، اورانیومِ سبک، تعدادِ بیشماری قتلهای اتفاقی، رنج و خفت را برایِ مردم عراق ارمغان آوردهایم و اسمش را میگذاریم: «ارائهی آزادی و دموکراسی به خاورمیانه». ولی همانطور که همه میدانیم با گلهای مفروض به ما خوشآمد نگفتند. چیزی که ما شروع کردیم مقاومتی شدید و بیوقفه، آشوب و هرجومرج در پی داشت.
شما ممکن است بگویید: پس انتخاباتِ عراق چی؟ خوب رئیسجمهور بوش خودش همین چند روز پیش به این سئوال جواب داد. او گفت: «ما فکر نمیکنیم که انتخاباتِ آزادِ دموکراتیکی در کشوری که تحتِ اشغالِ نظامیی خارجی است ممکن باشد».
من مجبور شدم این گفته را دوبار بخوانم تا درک کنم که او دربارهی لبنان و سوریه صحبت میکرد.
وقتی بوش و بلر خودشان را در آینه نگاه میکنند واقعا چه میبینند؟
من عقیده دارم که ویلفرِد اُوِن در تحقیرِ ما، بیزاریی ما، تنفرِ ما و شرمساریی ما نسبت به گفتار و رفتارِ حکومتهایی آمریکا و انگلیس شریک خواهد بود.
-[1] Agent Orange گیاهکُشِ سمی که در جنگ ویتنام توسطِ آمریکاییها بهکار رفت.
[2] Fort Benning پایگاه آموزش نظامی در ایالت جورجیای آمریکا که حدودِ 800 کیلومترِ مربع وسعت دارد.
[3] Oscar Romero (1917ـ1980) اسقف السالوادوری که در جنگِ داخلی به قتل رسید.
[4] یسوعیین یا ژزوئیتها فرقهی کوچکی از مسیحیان اند؛ پیروان مسلک ایگناس دولوایولای (1491ـ1556) که به سه اصل تقوی، فقر و اطاعت نسبت به پاپ معتقد هستند.
[5] Oliver Cromwell (1599-1658)، سیاستمدار و رهبرِ نظامیی انگلیسی که از سال 1653 تا 1658 میلادی رئیس دولت انگلیس بود.
[6] Drogheda، بندری صنعتی در ساحلِ شرقیی ایرلند.
[7] (1908-1973) Lyndon Johnson، سیوششمین رئیسجمهور آمریکا از سال 1963 تا 1969 میلادی که در جنگِ ویتنام دخالتِ فعال داشت.
-
-
-
منتظر نوشته های بهتر و بهتر ِشما هستم.