پنجشنبه
Magritte

Il n' est pas Magritte
-
نقبی بر رُنه ماگریت
رسول معرک نژاد
-
کسانی که در زمینه ادبیات و نقاشی مطالعه دارند با آثار رُنه مَگریت آشنا هستند؛ و حتی امروزه بر جلد بسیاری از کتاب های نقد ادبی نظیر کتاب " راهنمای نظریه ی ادبی معاصر" ترجمه" عباس مخبر" اثری از مگریت را می بینیم و یا کتاب " این یک چپق نیست " ترجمه" مانی حقیقی " که در حقیقت نقدی از " میشل فوکو " بر آثار مگریت است.
-

-
رنه مگریت(بلژیک؛ 1898– 1967) را یکی از برجسته ترین نقاشان سوررئال دانسته اند. او در بلژیک به سال های 1925 دو مجله در زمینه معرفی هنر سورئالیسم منتشر می کرد. سه سالی هم به پاریس رفت (1927-1930) و به جمع سورئالیست ها پیوست. پس از آن به بروکسل بازگشت و تا پایان عمر در آنجا ماند.
او با ذهنیت شاعرانه به نقاشی پرداخت و از اسلوب واقع نمایی ( رئالیستی) در بازنمایی ذهنیاتش بهره برد اما واقع نمایی آثارش بازتابی از واقعیت رمزآلود و دنیای ناشناخته هاست. و همچنین از او به عنوان فیلسوف نقاش یاد می کنند.

-

-
آثارش دوره های متفاوتی را بازگو می کنند، در دوره ای تصاویری از اشیای سنگ گونه می یابیم و در دوره ای نقاشی هایی از اشیایی که در کنارشان واژهای ناهمخوان نوشته است. به عبارتی آثار مگریت دائما در حال تغییر بوده اند و در دوره هایی بازگشت هایی به آثار قبلی خود داشته است و بدین ترتیب دوره بندی و دسته بندی اثارش مشکل است ولی به هر حال آثارش را می توان اینگونه تقسیم بندی کرد:
-
- تلفیق عناصر و فضاهای واقعی برای خلق و نمایش دنیای فرا واقعی (حدود سالهای 1925 تا1935).
--
- نقاشی هایی متاثر از مکتب امپرسیونیسم.
-
- سنگواره ها؛ ایجاد فضاهایی که در ان همه چیز با قواره واقعی اما سنگ گونه اند . به عبارتی همه چیز سنگ شده است ( حدود سالهای 1950 تا 1959).
-
- ترسیم نقاشی هایی از اشیای منفرد با نام گذاری متفاوت. و این دوره از آثارش بازتابی ازعلاقه او به بزرگانی همچون " هگل "؛ " هایدگر"؛ " سارتر" و "فوکو" بوده است.
-
-

کتاب فوکو هم در باره همین دوره از آثار اوست.
برای نمونه؛ مگریت تصویری از یک پیپ را نقاشی کرده است و در زیر آن نگاشته " این یک پیپ نیست "؛ مگریت خود می گوید:
" اگر شکلِ پیپِِ نقاشی شده؛ همان پیپ است؛ پس چرا نمی توان درون آن توتون ریخت و دود کرد؟ بنابراین شکل پیپ، واقعی نیست و چون واقعی نیست می توان به هر نامی آن را خواند. و همچنین یک " واژه" هم نیست؛ چرا که هر واژه ای به واقعیت خود دلالت دارد؛ و حتی نام گذاری یک پیپ به یک نقاشی پیپ هم نمی تواند صحیح باشد. بنابراین می توان نام ها را نسبت به اشیا تغییر داد. "
نوربرت لینتُن می آورد: " بیننده ها به مجرد آن که تابلو را می بینند شیء تصویر شده را می شناسند ولی نمی توانند عبارت زیر آن را بخوانند( عدم توانایی خواندن عبارت) ؛ این تصویر بدون فهمیده شده متن اش، چه تاثیری بر انتقال پیام دارد؟ و از طرفی ، برخی ممکن است هیچ گاه یک پیپ را ندیده باشند ولی بتوانند آن جمله را بخوانند. این موضوع چه تاثیری بر دانش عمومی آنها می گذارد؟ "


به عقیده فوکو: " در آثار مگریت شرط اصلی آن است که گزاره؛ یکسانیِ آشکار پیکره، و نامی که برآن می گذاریم را به پرسش در آورد؛ آنچه شبیه یک کفش است " ماه " خوانده می شود. تخم مرغ " اقاقی "؛ و کلاه " برف "؛ و شمع " سقف " ."

به نقل از " مایکل پین"؛ فوکو بر آن است که : " عناوین نقاشی های مگریت همانند زیر نویس " این یک پیپ نیست"، متوجه آن اند که عمل نام گذاری را در کانون توجه انتقادی قرار دهند؛ تا به این وسیله ما را به تامل در باره شوق به فرو نشاندن این سر در گمی در زبان وادار کنند. فوکو چنین بحث می کند که، زیر نویس مگریت آشکار کننده ی آن است که گفتمان تا کجا در شکل چیزها نفوذ کرده؛ و چگونه قدرت گفتمان، همزمان؛ قادر به جذب، نفی و مضاعف کردن است. "
مگریت خود بر این باور است که:
" میان واژه ها و ابژه ها می توان روابط جدیدی خلق کرد و خصوصیات زبان و اشیایی را مشخص کرد که عموما درزندگی روزمره نادیده گرفته می شوند. "
و در ادامه می آورد:
" من جبر گرا نیستم؛ اما به تصادف هم معتقد نیستم. این خود همچون "تبیین" دیگری از جهان به کار می آید. مسئله دقیقا بر سر نپذیرفتن هیچ تبیینی از جهان، خواه تصادفی و خواه جبری؛ است. من مسئول اعتقاداتم نیستم. حتی این من نیستم که در باره مسئول نبودنم تصمیم می گیرم. و همین طور تا بی نهایت. من موظفم که باورنکنم نقطه ی عزیمتی وجود دارد. "

فوکو این گونه می آورد: " مگریت نه تنها حصار میان همانندی و هایش( تایید) را در هم شکست، بلکه شباهت را از همانندی مجزا ساخته؛ و بنابراین نقاشی را از آن دو اصلی که از رنسانس به این سو حاکم بوده آزاد کرده است. "
و در ادامه می آورد: " مگریت نشانه های گفتاری و عناصر تجسمی را در هم می بافد، اما بدون استناد به یک برابری پیشین. او از زیر بنای سخن تایید کننده که همگونی با آسودگی بر آن آرمیده، می پرهیزد؛ و درونِ بی ثباتیِ حجمی سرگشته و فضایی مساحی نشده؛ هم سان هایی پالوده و گزاره های گفتاریِ تایید ناکننده ای را به بازی وامی دارد؛ روندی که قاعد هایش ، به نوعی؛ به دستِ این یک پیپ نیست ارائه شده اند. "

فوکو در نهایت نمایش این گونه نقاشی های مگریت را این گونه جمع بندی می کند:
-
- به کارگیری واژه نگاشته ای که در آن، به گونه ای هم زمان ، تصویر، متن، همگونی، تایید، و گستره ی مشترکِ همه ی این ها، یافتنی است.
- آنگاه، باز گشودنِ ناگهانی اش، طوری که واژه نگاشته به یکباره فرو بپاشد و ناپدید شودو تنها غیابش را به مثابه ی ردی از خودش به جای بگذارد.
- سخن را واداشتن تا با وزنِ خود فرو افتد و به هیاتِ مرئی حروف درآید. حروفی که در مقام چیزهایی نقاشی شده، وارد مناسبتی نامعلوم و بی کران می شوند و با خودِ نقاشی به اشتباه گرفته می شوند.
- واداشتن هم سانی ها به تکثیر از درونِ خود.

مگریت در نامه ای به فوکو می نویسد:

اندیشه ای هست که می بیند و می تواند به گونه ای دیداری توصیف شود
-
………………………………...................…………………………….
آرناسن، ه. ی.؛ تاریخ هنر نوین؛ محمدتقی فرامرزی؛ انتشارات نگاه و زرین؛ تهران،1367.
برجر، جان؛ در باره نگریستن؛ فیروز مهاجر؛انتشارات آگه؛ تهران، 1377.
پین، مایکل؛ بارت، فوکو، آلتوسر؛ پیام یزدانجو؛ نشر مرکز؛ تهران،1382.
فوکو، میشل؛ این یک چپق نیست؛ مانی حقیقی؛ نشر مرکز؛ تهران،1375.
لینتُن، نوربرت؛ هنر مدرن؛ علی رامین؛ نشر نی ، تهران،1382.
...........................................................................................................
--
-
-
-
-
-

0 Comments:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!