چهارشنبه


آخرین صدا
شعری از مهتاب کرانشه

آبی را از دهان ام گرفتی
حاشیه ی شکسته ی کاشی در کهف ِ کوفی و آخرین صدا .
گاهی فکر می کنم آمیخته به بوی تحمیق ام!
من از حادثه های مردم ، در بخت نامیمون روزهای قبل خبر دارم
از حسرتی که در دهانت خشک شد
و این زخم
این زخم که بر سر عبارت"دوستی" ، خونی ِ خونی ِ خونی
دست هایی با من از اودیپ * و شهرها
از دل دل در دایره های بی برگشت
از خنده های ناشی و ته نشین در فضل فضاهای عاصی
و کیست این آدم
این آدم که به همراهی ِ ذات اقدس باد
به عَقد عُقده ی حقارت ام درمی آورد؟
کسی از نسل های توالی ِ"وای جانا جای تو خالی ست اینجا…"!
و همگونه های معلق در زیگزاگ های تو!
رویای نیمه شب و اینکه من همان اویم!؟
خب بگذریم!
و نکته اینکه :
خوب شد خدا کلمه را آفرید و گرنه همچون غمبادی، برستون ِ ذات ِ دوالجلال پرداخته می شدیم!


*ادیپ : از اساطیر یونانی
1 Comments:
Anonymous ناشناس said...
وای و ای وای نمیدانم از چه بنالم از مرگ کلمه ،شعر یا احساس ، باید این شاعران را به شعرشان سنجاق کرد تا برایم شعرشان را با شعری تفسیر کنند ...

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.

Webhosting kostenlos testen!
Webhosting preiswert - inkl. Joomla!