صفحات

جمعه

داستان کوتاه/محمود خلعتبری

تصور آمدن دزد همیشه برای من همراه بود با تنگی نفس و در نیامدن صدایم برای کمک خواستن و فریاد زدن... تا آن روز که باران می بارید و چک چک قطراتش روی حلب شیروانی حال میداد برای خوابیدن.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.