
ترس اَرغوانی ست
آنجا که امتـدادِ باریکه راهِ بلنـد
مرز می کشد
تا نقطه ی دور در بی نهایتِ دشت
تَرسَت را برای همیشه می فهمم !
نَخلِ کوچکم که به خاکِ گلدان میکند اعتماد
مکثی می شود انگار در مسیر نگاهِ مُنتظرم
پنجره را باز می کنم ــ تا آگاهیِ خاک
در پاکیِ مُعلقِ خاطری آزُرده ـ زَمهَریر
خمیازه های طولانی را مکرر کُنَد در انتظار
ترس اَرغوانی ست
تا قیچیِ باغبان قیرِ شب را از هم دَرَد
علفهای سبزِ راه تـا افـق
به سیاهی می زنند
خانوم طالبی طاری شعرهای بسیار زیبایی میسرایند ،قلمشان استوار
پاسخ دادنحذف