صفحات

چهارشنبه

Poem-Naseri

-
شعر از فریاد ناصری
-
1)
پرنده ای را دید ه ام
که ابر های زیادی او را می شناختند
او پرند ه ایست
که بر فها و سبز ه ها منتظر اویند

زنی را دید ه ام
که دستهای زیادی
---------------او را می شناختند
وقلب های زیادی
اما
هیچ کدام
---------منتظرش نبودند



2)
عشق زنیست هرج و مرجائی
با فرجی دریده که تعجیل می کند

مثل مرده ها روی تخت می خوابد
و تا ظهور این عکس های بی رنگ

با چشم های تیله ای اش
خواب آفتاب می بیند

۱ نظر:

  1. ناشناس۲۷/۹/۸۶

    شعر اول که قشنگ بود ولی ساختارش تکراری بود
    موفق باشی فریاد بزرگ

    پاسخ دادنحذف

خواننده‌ی گرامی،
نظر شما پس از بررسی منتشر می شود.
نظرهایی که بدون اسم و ایمیل نویسنده باشند، منتشر نخواهند شد.